کد مطلب:77584 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111
یعنی بعضی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است كه مشتمل است بر ذكر وقایع و فتنه های عظیمه: «الاول[2] قبل كل اول و الاخر بعد كل آخر.» یعنی اوست اولی كه پیش از هر اول است و او است آخری كه بعد از هر آخر است، چون او مبدا هر چیز است و مذوت هر ذات است، پس هر چه اول است غیر از او، معلول او و موخر از او و بعد از اوست و هر چه آخر است محتاج به او و راجع به سوی او است، بلكه هر اولی به او اول است و هر آخری به او آخر است، پس اوست اول علی الاطلاق، زیرا كه اوست مبدا هر وجودی و او است آخر علی الاطلاق، زیرا كه او است معاد هر وجودی و از برای غیر او است البته اولی و آخری. «باولیته[3] وجب ان لا اول له و باخریته وجب ان لا آخر له.» یعنی به سبب مبدئیت او از برای هر چیزی لازم است كه مبدا نداشته باشد و الا مبدا، مبدا خود نباشد، پس مبدا هر چیز نباشد و چون غایت و معاد هر چیز است، باید غایت و معادی نداشته باشید و الا معاد او نباشد، پس معاد هر چیز نباشد. «اشهد ان لا اله الا الله، شهاده یوافق فیها السر الاعلان و القلب اللسان.» یعنی شهادت می دهم به اینكه نیست مستحق عبادتی غیر از خدا، شهادتی كه موافق [صفحه 507] باشد در آن شهادت دل پنهان با زبان عیان. «ایها الناس! لا یجر منكم شقاقی و لا یستهوینكم عصیانی و لا تتراموا بالابصار عندما تسمعونه منی.» یعنی ای مردم! باید به جرم و عصیان نیندازد شما را عداوت و مخالفت با من و به حیرت و هلاكت نرساند شما را نافرمانی از من و باید نیندازید به یكدیگر چشمها را در وقتی كه می شنوید چیزی را از من. «فو الذی فلق الحبه و برا النسمه، ان الذی انبئكم به عن النبی[4] صلی الله علیه و آله، ما كذب المبلغ و لا جهل السامع.» یعنی سوگند به آن كسی كه شق كرد دانه ی گندم را و خلق كرد انسان را، آن چیزی را كه خبر می دهم شما را به او، خبر می دهم از پیغمبر صلی الله علیه و آله. نیست دروغگو رساننده ی پیغام خدا كه پیغمبر صلی الله علیه و آله باشد و نیست نادان شنونده ی پیغام كه امیرالمومنین علیه السلام باشد، پس آنچه را كه خبر دهم وحی از جانب خدا است و دروغ و افترا نیست. «و لكانی انظر الی ضلیل قد نعق بالشام و فحص برایاته فی ضواحی كوفان. فاذا فغرت فاغرته و اشتدت شكیمته و ثقلت فی الارض وطاته، عضت الفتنه ابناءها بانیابها و ماجت الحرب بامواجها و بدا من الایام كلوحها و من اللیالی كدوحها. » یعنی گویا كه من نگاه می كنم به سوی گمراه شدیدی كه آواز داده مثل آواز دادن حیوانات در شهر شام و ظاهر ساخته علم خود را در نواحی و حوالی شهر كوفه، پس در زمانی كه واشود دهن او مثل درنده و شدت كند سركشی او و سنگین گردد در زمین گام زدن او و ظلم او، بگزد فتنه و فساد ابناء زمان خود را كه اهل آن زمان باشند، به نیشهای دندانهای خود، یعنی به شدت ضرر به مردم آن زمان رسد و به شدت بجنبند موجهای جنگ و آشكار شود از روزها گرفتگی ظلم و ستم و از شبها گزندگی جور و [صفحه 508] الم. و مراد از این كلمات اخبار است به وقایع در زمان آینده بعد از زمان امیرالمومنین علیه السلام و خراب شدن شهر كوفه و هلاك شدن مردم آن.[5] و آیا مراد از ضلیل گمراه، سلاطین جوری كه به عرصه ی ظهور رسیده اند و كوفه را خراب كرده اند باشد و یا دجالی كه نزدیك زمان ظهور صاحب زمان علیه السلام ظاهر خواهد شد باشد؟ هر یك محتمل است و ضرورتی بر تعیین آن داعی نیست. «فاذا اینع زرعه و قام علی ساقه ینعه. و هدرت شقاشقه، برقت بوارقه، عقدت رایات الفتن المعضله و اقبلن كاللیل المظلم و البحر الملتطم.» یعنی پس زمانی كه برسد زراعت او و برپا شود میوه ی رسیده ی او و آواز دهد گلوی او مثل آواز شقشقه ی شتر مست و بدرخشد بارقه های شمشیر و نیزه های او، بسته گردد علمهای فتنه های مشكله و روی آورند آن فتنه ها مثل شب تار و دریای مواج طیار. «هذا و كم یخرق الكوفه من قاصف و یمر علیها من عاصف و عن قلیل تلتف القرون بالقرون و یحصد القائم و یحطم المحصود.» یعنی با آن امر چه بسیار شكافته گردد شهر كوفه از باد شكننده و بگذرد بر او باد سخت وزنده و در زمان اندكی درپیچد گروه مردمان به گروه مردمان و درو كرده شود به داس شمشیر مردم استاده و خرد كرده و پاشیده شود در زیر خاك حصاد كشته ی كشته شده. [صفحه 509]
و من اخری له علیه السلام، مشتمل علی ذكر الملاحم[1].
صفحه 507، 508، 509.